داودی گفت: اگر رسانه، قدرت تبیین، تشریح، تفسیر و تحلیل دقیقی از حوزه شناختی نسبت به تولید پیام در مواجهه با جامعهای که نمیداند مکانیکی است یا ارگانیکی نداشته باشد منجر به رشد کاریکاتوری یک جامعه میشود.
خبرگزاری فارس – گروه رادیو و تلویزیون: برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» با هدف معرفی و آگاهی بخشی علوم شناختی در قالب نبردها، دیپلماسی و نهایتا جنگهای شناختی هم در قالبهای صلح مبتنی بر علوم شناختی و هم در قالب فضای عمومی عملکرد در چارچوب علوم شناختی در بستر رسانه به روی آنتن رادیو گفتوگو رفته است. این میزگرد که با همکاری خبرگزاری فارس و رادیو گفت و گو به روی آنتن میرود، با استفاده از تکنیکهای علوم شناختی به گفتمان سازی بر مبنای تکنیکها و شگردهای رسانهای در حوزه شناختی میپردازد.
در قسمت چهارم از فصل چهارم برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه»، معصومه نصیری به عنوان کارشناس مجری با علیرضا داودی (کارشناس رسانه و علوم شناختی) و دکتر حسین حسن پور (رئیس اندیشکده علوم و فناوریهای شناختی و عضو هیات علمی دانشگاه) به بحث درباره علوم شناختی و حوزه اقدام پیش از اقدام در ساحت رسانه پرداختند.
ابتدا کارکردهای علوم شناختی و بهرهگیری از آنها در ساحتهای امنیتی و ضد امنیتی را بررسی کنیم. اساساً حوزه علوم شناختی چگونه روی این دو ساحت میتواند اثر بگذارد؟
حسن پور: قبل از ورود به بحث میخواهم مدلی را ترسیم کنم و بحث خود را پیرامون این مدل ادامه بدهم. چون رویکرد برنامه شما درباره علوم شناختی رویکردی رسانهای است؛ اما من رسانهای نیستم و علوم شناختی را از بعد نور و سایه یا مدلسازی مطالعه میکنم. بنابراین بد نیست که پیرامون این مدل بحث شود و اصلاً شناخت را معنا کنیم. ما با جامعه سروکار داریم. شما وقتی میخواهید راجع به جامعه، شناخت اجتماعی و مجموعه فرآیندهایی که در زیر مجموعه جامعه شکل میگیرد صحبت کنید، یعنی میخواهید برآیندی از رفتار یا کارکرد انسانهایی که در این جامعه زندگی میکنند را مطالعه کنید. بیاییم جامعه را این جوری مدلسازی کنیم. بگوییم جامعه تشکیل شده از یک سری سلول که این سلولها انسانها هستند و در واقع هر کسی دارد یک قسمتی از این بدن را مدیریت میکند.
سلولها یک حسنی دارند، حسن آنها این است که همه سلولها، همه قابلیتهای همدیگر را دارند یعنی برفرض سلول شنوایی قابلیت سلولهای بینایی یا سلولهای لامسه را دارد و ما به آن ژن خاموش میگوییم یعنی سلول میرود و در جایگاه شنوایی قرار میگیرد و ژنهای دیگر آن خاموش میشود و ژنهای مربوط به شنوایی روشن میشود. پس در جامعه هم همین اتفاق میافتد. یعنی یک کشور یا یک جامعه را اگر یک انسان بزرگ در نظر بگیریم که حاکمیت در مغز متفکر این انسان قرار گرفته است، افراد جامعه هم جزء سلولهای این جامعه هستند که در نقاط مختلف زندگی میکنند و کارکردهای جامعه را رقم میزنند. حالا شناخت چیست؟ شاید بتوان گفت که شناخت یعنی چیزی که در مغز اتفاق میافتد و آن چیزی که ما داریم میبینیم و نه آن چیزی که رسانه میگوید. شناخت در دست و در پا هم اتفاق میافتد. شما وقتی که دست خود را دراز میکنید که یک لیوان داغ را بردارید اینجا شناخت وجود دارد چرا؟ چون شما تصور میکنید که این لیوان میتواند سرد باشد حتی اگر آن را نگاه نکنید. سلول عصبی یعنی حس لامسه به شما کمک میکند که این لیوان را با شرایطی بلند کنید. پس شناخت در تمام ارکان زندگی وجود دارد و فقط مربوط به مغز نیست.
این شناخت از کجا میآید؟
حسن پور: هر جایی که انسان وجود داشته باشد و کارکردهای انسانی باشد علوم شناختی هم هست. یعنی در تفکر، تعقل، اجرا، تنفس، زندگی و غریزه شناخت وجود دارد. یعنی تمام سلولهای ما شناخت را دارند. پس ما جامعه را یک انسان تصور کردیم و حاکمیت در مغز این انسان قرار دارد و جهتدهی میکند. رفتاری که از این انسان دیده میشود همان چیزی است که کشورهای دیگر ما را میبینند و راجع به ما قضاوت میکنند. تقابل بین سلولها هم همان بحثهای داخلی و اتفاقاتی است که در کشور رخ میدهد. رسانه کجا است؟ رسانه دو بخش دارد؛ یک بخش اجرایی و یک بخش جهتدهی و تفکر. این را میتوانیم بگوییم که ناحیه بروکای مغز است که کلمات و تکلم و سیاستگذاری در آن شکل میگیرد و زبان، حنجره و دندان اجرا میکنند. شناخت یک جریان سیال ارتباط در تمام اعضا و جوارح این پیکره است. یعنی از مغز تا نوک انگشتان پا وجود دارد. هر چند که درک شناخت و سطح شناخت و تأثیرگذاری اعضای مختلف و شناختی که نسبت به هم دارند متفاوت است.
یکی از بحثهای روانشناسی، خودشناسی است؛ در این مبحث میگویند که خود را خوب بشناس و بدان که چه قابلیتهایی دارد. این دقیقاً در کشور هم وجود دارد. کار رسانه چیست؟ گفتیم که زبان از اطلاعاتی که در پیرامون و از اعضا و جوارح دارد به ما منتقل میشود اطلاعات را جمعآوری و در قشرهای مختلف مغزی تحلیل میکنیم و در بروکا تصمیمگیری میشود. اگر رسانه یک کشور اطلاعات درست را دریافت نکند عدم شناخت اتفاق میافتد. این جاست که نفوذ، پیش اقدام و پس اقدام اتفاق می افتد. اصل داستان اینجا است که این بدن برای اینکه سالم باشد باید بتواند از قسمتهای مختلف سیگنال ثبت کند.حالا ممکن است از قلب یا از مغز یا جریان خون و…. کاری که حاکمیت تحت عنوان پایش جامعه انجام میدهد همین است. اگر شما به هر دلیلی اطلاعاتی که جمع میکنید، اطلاعات درستی نباشد، یعنی جریان سیال اطلاعات یک جا منقطع شده است. ما یک سری سلولهای ایمنی داریم که کارشان محافظت از بدن در مقابل عوامل بیرونی است اما گاهی دچار بیماریهای خود ایمنی میشویم. اینجا است که شما باید یک پایش درست از بدن انجام بدهید. هر وقت که شما بتوانید پیش از اینکه این سلولها از حد آستانه تجاوز کند، کنترل کنید همان بحث درمان سرطان است. تمام بحثهای حوزه علوم شناختی و حوزه جامعه و حاکمیت در این مدل قابل بررسی است.
علوم شناختی چه کارکردهایی در ساحت امنیتی دارد؟
داوودی: ساحت امنیتی تعاریف متعددی دارد اما حس عدم تهدید یعنی وقتی که شما احساس تهدید نمیکنید،امنیت تلقی میشود. حوزه علوم شناختی روی سه مسئله در فضای امنیت کار میکند. به کدام نقطه از این فرآیند فکر کند، چه قدر فکر کند و اصلاً فکر نکند یا چه قدر فکر نکند.
یا چگونه فکر کند؟
داوودی: چگونگی،مورد بعدی است، چون اساساً مخاطب در هیچ پدیدهای نمیآید اول چگونگی فکر کردن را دریافت کند، بلکه اول متوجه شدن احساس میشود. چگونه فکر کردن متغیرهای موازی و تعادل بخشی دارد که مجدداً یا توسط رسانه به مخاطب منتقل میشود یا توسط جامعه به مخاطب منتقل میشود یا رسانه آنها را تقویت میکند. یا هیچ کدام از این حالتها نیست و مخاطب تولید میکند و رسانه برای سوار شدن روی آن موج شروع به کار کردن میکند. اولین بحث این است که امنیت در ساحت ذهن به نسبت منافع فرد در هر جامعهای تعریف میشود. مثال هایی از این دست که احساس امنیت از خود امنیت مهمتر است و احساس ناامنی از خود ناامنی بعضاً کشندهتر است که از آنها عبور میکنم.
نکته این است که آیا رابطه بین پدیده با ذهن مخاطب با پیامی که رسانه تولید میکند، پدیدهای امنیت آفرین است یا نه اساساً خود این فرآیند ضد امنیتی و خلق کننده مفاهیم ضد امنیتی است؟ پس اینکه مخاطب در چه آستانه پذیرش چه به مثابه تحمل و چه به مثابه عدم پذیرش قرار دارد یک فاکتور است. اینکه مخاطب به چه نسبتی از این پدیده برای آینده خود میخواهد استفاده کند، یک فاکتور دیگر است. اینکه مخاطب در چه گزاره ذهنی در گذشته بوده است که این پدیده را بر اساس آن گزاره ذهنی گذشته خود میآید و آنالیز میکند پدیده سومی است که نهایتاً نشان میدهد مخاطب نسبت به این پدیده در چه فرکانس ذهنی قرار است قرار بگیرد. حالا باز این فرکانس، چه وارداتی باشد، چه پایین یا بالا باشد و چه تحلیلی باشد هر کدام اینها یک فضای دیگری دارد که یک جدول معادل تقریباً شصت و پنج مسئله را ایجاد میکند که ما بگوییم این نقطه پیام آسیب زننده به مخاطب هست یا نه. خیلی از افراد میگویند مخاطب امروز ما مخاطب یک دهه پیش نیست. من میگویم که این عبارت غلط است، چرا؟ چون مخاطب یک دهه پیش ما با مخاطب دو دهه پیش ما فرقی نمیکرد اما مخاطب امروز ما همان آدم یک ماه پیش هم نیست چه برسد به یک دهه پیش. نکته دیگر اینکه اساساً نسبت به این اتفاقی که رخ میدهد مخاطب میخواهد در چه وضعیتی قرار بگیرد؟ خیلی وقتها پدیده، اصلاً پدیده ضد امنیتی نیست اما مخاطب برای رسیدن به یک سری مفاهیم ذهنی من جمله تجربه جدید میآید و نمایهای از امنیت ذهنی یا ضد امنیت دچار شدگی را بروز میدهد. اینجا یک مسئله وجود دارد و آن مسئله هم بحث مدیریت تصویری مخاطب است. پس هر کدام اینها یک لایه پیچیدهای را ترسیم میکند.
از اینجا به بعد دیگر مخاطب تعیین کننده میزان فضای امنیت و ضد امنیت نیست. از اینجا به بعد ما در قالب دوم با مخاطب صرف دیگر سروکار نداریم بلکه با به اشتراک گذاشتن ذهنیت مخاطب با میزان توانمندی سیستم در کنترل ذهنی مخاطب به نسبت پدیدهها روبهرو هستیم. در مسئله سوم میزان شناخت قدرت تبدیل کردن آن شناخت به پیام و قدرت تبدیل کردن آن پیام به گزارههای عینی و علی الارض در جامعه هدف توسط متغیرهای بیرونی هم به آن اضافه میشود یعنی آن گزاره ذهنی مخاطب به اضافه توانمندی سیستم به اضافه قدرت متغیرهای بیرونی که عمدتاً سعی میکنند که خود را متغیرهای متصل جا بزنند و نه مستقل و نه وابسته. اینجا دیگر شما با خود مخاطب و با آن سیستم سروکار ندارید بلکه با میزان قدرت متغیر متصل بیرونی در به گردش در آوردن یک مفهوم سروکار دارید. یک مثال بزنم؛ چند سال پیش در خوزستان سیل آمد. سیل همه جای دنیا میآید و در خوزستان هم آمده بود.
فرق این قضیه در خوزستان سه، چهار سال پیش با قبل از آن در متغیری به اسم «حاج قاسم» بود که به آن سیل اضافه شد. تا قبل از حضور حاج قاسم، برخوردی که رسانههایی مثل بیبیسی، سیانان، ویاوای و من و تو با پدیدهای به اسم سیل داشتند، صحبت از بدبختی و بیچارگی بود؛ به محض اینکه حاج قاسم رفت و در آن منطقه قرار گرفت، قدرت رسانههای داخلی و مخاطب داخلی در متوسل شدن به یک پدیده مفهومی جدید شکل گرفت؛ یک اختلال بین آن متغیر متصل و مفهومی که این طور در داخل میزدند ایجاد شد. همزمان با این مسئله یکی از خبرنگاران صدا و سیما هم تا زانو در آب رفته بود و آنجا خبر میداد؛ این یک فاز دیگری به موضوع داد. با این اتفاقات، مسئله دیگر فقط سیل و بدبخت شدن به واسطه سیل نبود، مسئله این بود که سیستم میتواند متغیرهایی را اضافه کند.
این متغیر در پیام مخابره شده از سوی ضلع سوم اخلال ایجاد میکند. آن فردی که در تهران نشسته است هیچ تصوری از خانه ویران شده در خوزستان ندارد اما نسبت به حضور حاج قاسم حساسیت دارد؛ از طرفی بیبیسی که داشت یک طرفه موضوع را جلو میبرد، مجبور شد توقفی کوچک انجام بدهد. علم شناختی در حوزه ذهن این را میگوید که در این گردش سهگانه میزان قدرت شتابدهندگی یا میزان قوت در توقف زدن هر کدام اینها بنا به اقتضای موضوعی و مفهومی میتواند سرایت یا عدم سرایت را چه مثبت و چه منفی در هر فضایی تقویت کند و به آن یک ایست بدهد. پس آنجا که میگوییم حوزه شناختی چگونه میتواند امنیت یا ضد امنیت ایجاد کند باید به یک اصالت برگردیم. مفهوم امنیت و مفهوم ضد امنیت در اصالت بستری همچون اجتماع، اجتماعی شدن، اجتماعینگری و نهایتاً کارکردهای اجتماعی است که تعریف میشود و الا امنیت به ما هو امنیت خیلی از نظر مخاطبی که شاید این حوزه برای او دغدغه نباشد مفهوم نیست، چون مسئله این است که میگویند قدر دو چیز را انسان وقتی به غیر از آن مبتلا میشود میداند، یکی جوانی است و یکی هم سلامت است. حوزه شناختی باید قیمت سلامت را قبل از مبتلا شدن به بیماری به جامعه هشدار بدهد. جامعه قبل از اینکه دچار ناامنی شود باید ارزش داشتن آن را بداند که از دست ندهد پس این یک فضای تقدم و تأخری را نسبت به این دیدگاه ایجاد میکند.
این جامعهای که دکتر داودی دربارهاش سخن گفت همان ابر پیکری است که دکتر حسنپور اشاره کرد. آیا کماکان میتوان رسانه را فقط در ساحت زبان نگاه کرد؟
حسن پور: در حوزه فردی گزارهای وجود دارد مبنی بر اینکه مواظب افکار و رفتار خود باش. رسانه دقیقاً داستانش این است؛ وقتی شما در رسانه راجع به یک مسئله صحبت میکنید خود شما مخاطب اول این کلام هستید. تأثیری که دوباره شنیدن و چهار باره شنیدن دارد تأثیر کاملاً متفاوتی است و حتی عمق آن کلامی که شما دریافت میکنید را زیاد میکند. علاوه بر اینکه روی مخاطبهای خارج از این بدن تأثیر میگذارد روی خود بدن دوباره تأثیر میگذارد و بدن دوباره این را میشنود و بر اساس آن دوباره تصمیم میگیرد که چه کند. وقتی ما یک چیزی را یاد میگیریم در حافظه موقت ما میرود و یک مقدار طول میکشد که در حافظه بلند مدت تثبیت شود اما وقتی آن را تکرار کنیم عادت میشود؛ چه عادت خوب و چه عادت بد. عادت را در انسان و در جامعه، به فرهنگ تعبیر میکنم. پس انسانها فرهنگ را شکل میدهند و فرهنگ انسانهای آتی را تربیت میکند؛ برخورداری افراد از فرهنگی غنی یا یک تمدن چند هزار ساله یعنی تغییر این افراد به سختی انجام میشود. چون آن فرهنگ و رفتار عادت گونه در بطن جامعه نفوذ کرده است. حالا این اتفاق چگونه در بدن میافتد؟ ما به آن رفرکس میگوییم. شما وقتی دارید پینگ پونگ بازی کردن را یاد میگیرید، سرعتی که یک پینگ پونگ باز حرفهای یک توپ را جواب میدهد اصلاً با سرعت کرتکس قابل مقایسه نیست و امکان ندارد.
سرعت کی افزایش پیدا میکند؟ وقتی که این رفتار و این یادگیری تبدیل به عادت میشود و این عادت رفکرس نخاعی میشود و رفکرس نخاعی بدون کنترل مستقیم مغز عمل میکند و توپ میآید و بلافاصله جواب میدهد. یکی از حوزههای نفوذ تغییر رفتار و فرهنگ است. در عملیات روانی، تأثیر کوتاه مدت و ایجاد هیجان اتفاق میافتد که مثل صرع و سیژر است. سیژر در مغز چه هست؟ صرع باعث ایجاد موجهای بزرگ در یک ناحیه از مغز شود که این سیژر است. همین اتفاقی است که در جامعه میافتد؛ حالا بعضی وقتها در سطح نخبگان و بعضی وقتها در سطح پایین جامعه است. حالا اتفاقی که میافتد بعضی وقتها گسستگی که بین حاکمیت و مردم رخ میدهد به خاطر آن رفرکسهای نخاعی شکل گرفته است. بعضی وقتها در واقع گسستگی در لایههای بالا اتفاق میافتد ولی میبینیم که هنوز لایههای پایین کار خود را میکنند. جامعه به روال عادی خود ادامه میدهد کما اینکه دچار دستانداز است یا اینکه دچار افت و خیزهای شدید میشود. وای به آن مواقع و اتفاقاتی که این گسستگی در لایههای پایینتر بیاید و کارکردهای اصلی و پایهای جامعه را تحت الشعاع قرار بدهد. این همان چیزی است که در الگوهای نفوذ به عنوان شکاف فرهنگی و به عنوان انحراف فرهنگی شناخته می شود. مثل وقتی که میبینید دو نفر در خانواده، مادر و دختر و پدر و پسر با دو پوشش و مبانی اعتقادی کاملاً متفاوت هستند. نکتهای راجع به شناخت بگویم که فرآیند ذهنی، شناخت نیست، شناخت بالاترین و عالی رتبهترین پردازشی است که انجام میشود. ما در پس سر پنج تا ناحیه بینایی داریم.
بینایی ما درواقع قسمتی از رسانههای ما هستند که در تلویزیون انعکاس پیدا میکنند. ما اینجا پنج تا ناحیه داریم، ناحیه یک و دو که وی وان و وی تو به آن میگوییم. کار آن چه هست؟ میگوید رنگ یک شیء و اندازه و ابعاد آن و جنس آن چه هست؟ ما داریم یک چیزی را میبینیم، در ناحیه وی وان و وی تو تحلیلها و پردازشها شکل میگیرد که اینها همه فرآیندهای ذهنی است. قسمت دوم، وی سه و وی چهار است که ناحیه وی سه و وی چهار در فرآیندهای پیچیده شکل میگیرد. یعنی در تشخیص چهره و اینکه شما یک چیزی را میبینید ولی مفهوم این را کی درک میکنید؟ وقتی که شناخت ایجاد شود، میگویید که این مادر من است. این همسایه پایین ما است و اینجا شناخت میشود. وقتی شما میگویید که این مادر من است یک سلسله اتفاق در ذهن شما میافتد و احساس آرامش یا احساس محبت ازجمله اتفاقاتی است که در جامعه میافتد. امنیت و ناامنی میدانید کی شکل میگیرد؟ خیلی وقتها ما احساس درد داریم اما وقتی که روحیه ما خوب باشد درد را حس نمیکنید. گاهی هم شما در یک اتاق نشستید و در قفل است و ده تا دزدگیر هم دارید اما احساس آرامش و اعتماد ندارید. این آیه قرآن که «الا بذکر الله تطمئن القلوب» کی اتفاق میافتد؟ وقتی که ارتباط شما با خدا خوب باشد؛ اگر واقعاً این در اعماق وجود ما نفوذ کرده باشد ما حس آرامش داریم. شما به آن بالایی اعتماد دارید؛ این بالایی بعضی وقتها خدا میشود و بعضی وقتها حاکمیت میشود، بعضی وقتها خانواده میشود و بعضی وقتها همسر میشود. و اینجا است که شما احساس امنیت میکنید. گاهی نیز همه چیز دارید، تحصیلات، پول و… اما نگران هستید که نکند ماشین شما را بدزدند، نکند قیمت دلار پایین یا بالا برود، نکند …. بحثهای طبیعی و غیر طبیعی هم جای خود را دارد. پس تعریف امنیت نسبی است و در ذهن شکل میگیرد.
بنابراین تمام فرآیندهای زندگی افراد باید در جامعه تأمین شود تا شناختی که افراد نسبت به پیرامون خود دارند با آن اتفاقی که قرار است که در کرتکس ما بیفتد هماهنگ بشود. اگر این هماهنگی در هر جامعهای از بین برود معضلاتی اتفاق میافتد. معضلات فرهنگی و اجتماعی و … موضوع دیگر احساس رضایت یا عدم رضایت میکنیم چون یک الگوی ذهنی در مغز ما شکل گرفته است و ما دنیا را بر اساس آن الگوی ذهنی میبینیم. به طور مثال یک دفعه میبینم که یک نفر با شرایط کاری من درآمد بیشتری کسب میکند و من احساس درد میکنم. روانشناسان میگویند که وقتی غم بزرگی داری گریه کن یا با یکی حرف بزن. چه اتفاق خوبی میافتد؟ اگر مخاطب شما آدم مناسبی باشد و واکنش مناسبی نشان بدهد تشریک مساعی اتفاق میافتد و این از درد من کم میکند. بعضی وقتها یک اتفاق بد در جامعه میافتد و دوستان و دشمنان آن را بدتر میکنند. یعنی حس درد را در ما تقویت میکنند و بر عکس آن هم وجود دارد و حس همدلی را تقویت میکند. هیچ سلولی بدون سیستمهای خود مستقل نمیتواند با موفقیت عمل کند. یک نفر باید بیاید برآیند کارهای اینها را جمع کند و به آن نقطه اعلی برساند که یک موفقیت توسط آن سیستم ایجاد میشود.
اتفاقی که در حوزه افکار عمومی یا همان ابر پیکر میافتد این است که یک اقدام برای تو امنیت میآفریند اما افکار عمومی دست به رفتاری میزنند که میتواند نتایج ضد امنیتی در پی داشته باشد؛ یعنی آن اتفاقی که میتواند رفرکس را مورد اختلال و خدشه قرار بدهد. این اتفاق در حوزه رسانه چگونه میافتد؟
داوودی: نگاه مکانیکی به افکار عمومی با نگاه ارگانیکی، متفاوت است. اگر رسانه نشأت گرفته از فعل و انفعالات برای تکامل جامعه باشد، ما یک زاویه نگاه داریم و اگر نه مثل این میماند که ما توانستیم گلابی را به سیب پیوند بدهیم اما نتیجهاش نه گلابی است و نه سیب. نگاه ارگانیکی و تکاملی با نگاه مکانیکی و پیوند زننده خیلی متفاوت است. اگر شما جامعه را دارای یک سیاست جامعهشناختی در حال تکامل بدانید، مفهوم امنیت و ساختار یک شاخه پیدا میکند و ما خیلی از مسائل ضد امنیتی را خطا و اشتباه و غفلت میگوییم. این کلمات را وقتی شما استفاده میکنید اصلاً مسئله تربیتی شما متفاوت میشود. اما اگر مسئله را مکانیکی نگاه کنیم یعنی یا این سیگنال میرسد و یا نمیرسد یا این حرکت میکند یا نمیکند یا این اقدام انجام میشود … و حالت بینابینی وجود ندارد.
اگر به این حالت به مسئله نگاه کنیم نوع بروز واکنش متغیرهایی که باید این را تفسیر کنند خیلی متفاوت میشود. برداشتها و عادات و فرهنگ و قواعد جامعه مکانیکی مثل آن پرده نازکی است که دور لایههای پیاز چیده شده است. مخاطبین یک بار این کار را انجام بدهند فکر میکنم که برای آنها به صورت آزمایشگاهی خوب باشد. دو تا پیاز را بردارند و جفت آنها را پوست بکنند و در فضای باز بگذارند.
پردههای لایه درونی یکی را بردارند و یکی را برندارند، ببینند که کدام زودتر دچار آسیب و آفت میشود. هر دو در فضای باز خراب میشود اما آنکه لایه پرده روی بدنهاش برداشته شده زودتر خراب میشود. حوزه نگاه ارگانیکی که اینجا میشود فرهنگ عامه و نه فرهنگ خاص به جامعه در حال تکامل مثل آن لایه و آن پرده میانی پیاز است که مانع از زود فاسد شدن آن میشود. اما اگر شما این را بردارید و فرهنگ عامه را تبدیل به قواعد تشریفاتی و امر و نهی در جامعه کنید به شدت آسیب زننده به حرکت تکاملی ارگانیکی است و جامعه، مکانیکی میشود. جامعه مکانیکی جامعهای است که در طول، رشد میکند. جامعه ارگانیکی جامعهای است که در عرض، توسعه پیدا میکند. پس بنابراین وقتی که وارد حوزه امنیت و رسانه میشوید باید ببینید که ساختار تشکیل دهنده این رسانه در مواجهه با این رسانه در حوزه فرهنگ ارگانیکی است یا مکانیکی؟ آیا امر و نهی و دستوری است یا تسهیل کننده و تشویق کننده برای توسعه عرضی است. هر کدام از اینها جامعه را به یک سمتی حرکت میدهد. ما یک قانون و یک تعریف جدی داریم، میگوییم یا رشد ضابطهمند است یا رشد کمیک گونه (کاریکاتوری) است.
خیلی جالب است که برخی از جاده ها در ایران «آزادراه» نامیده میشوند اما در آنها محدودیت سرعت هم هست، درحالی که آزادراه جایی است که محدودیت سرعت ندارد. این کمیک است. درحالت کمیک یا کاریکاتوری، فرهنگ تبدیل به ضد امنیت میشود. یعنی برداشت اغراق گونه از پدیدهای که موجود است. مثل انسانی که دستش رشد کرده اما پای او رشد نکرده این یعنی هر کدام از اعضا دچار اختلال شده است. اگر رسانه، تبیین، تشریح، تفسیر و تحلیل دقیقی از حوزه شناختی نسبت به تولید پیام در مواجهه با جامعهای که نمیداند مکانیکی است یا ارگانیکی نداشته باشد منجر به رشد کاریکاتوری یک جامعه میشود. رشد کاریکاتوری یک جامعه یعنی در مواردی غشای آن به قدری ضعیف شده که با کمترین تلنگری فرو میپاشد و یک جاهایی این قدر قدرتمند شده است که اساساً دیگر از حالت تحکیم خارج شده است و به حالت تحکم روی میآورد چون امکان درون ریزی دیگر وجود ندارد و باید در فضای بیرونی برود. این یعنی رسیدن به نقطهای که اصطلاحاً جامعه دچار غلیانهای درونی با برونداد ناقص شده است و از اینجا به بعد شما با جامعه صددرصد سالم روبهرو نیستید بلکه با جامعهای روبهرو هستید که امکان دارد در آن اختلالهای حادی به وجود بیاید که امکان جبران آن برای ارکان، به این راحتی شدنی نیست.
آقای دکتر حسن پور اگر شما جمعبندی دارید بفرمایید.
حسن پور: من میگویم که اگر جامعه هدف نداشته باشد، توانمندیهای مورد نیاز او درست شکل نمیگیرد. پس برای حاکمیت مهم است که یک- بداند که جامعه به کدام سمت میرود، دو- کلامی که از رسانه بیرون میآید باعث ایجاد انرژی در جامعه میشود، اگر از صبح که از خواب بلند میشوید دائم بگویید من بدبخت هستم باور کنید که تا آخر شب خیلی اتفاقات بد برای شما میافتد. سه ـ رسانه بتواند آن چیزی که در جریان سیال اطلاعاتی یا شناختی است که در کل جامعه رخ میدهد را بروز بدهد، یعنی آن کسی که در کف جامعه هست بفهمد که متوجه مشکل ما میشوند. این چیزی که دارد از رسانه پخش میشود همان چیزی است که جزئی از مشکلات جامعه است و کلیات داستان این است که تا وقتی که تمامی ارکان همدیگر را درست درک نکنند، وظیفهشناس نباشند و فرهنگها و رفلکسهای درست در جامعه شکل نگیرد و راهبرد درست در قسمت کرتکس مغز شکل نگیرد یک فرد موفق نخواهد بود. به طور مثال، وقتی در حوزه اقتصاد تمرکز میکنیم بسیاری دیگر از حوزههای ما دچار ضعف جدی میشود. دعا میکنیم که انشاءالله خداوند متعال به ما این توفیق را بدهد که وظیفهشناس با درک درست از شرایط باشیم و ما را به راه راست هدایت بفرماید.
به گزارش خبرگزاری فارس، مجموعه برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» کاری از رادیو گفت و گو با همکاری سرویس هنر و رسانه خبرگزاری فارس، به تهیه کنندگی نوشین رهگذر، سردبیری علیرضا داودی، اجرای کارشناسی معصومه نصیری و هماهنگی عاطفه علی پور نوذری روزهای دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۱۶ از طریق امواج رادیو موج fm ردیف ۱۰۳،۵ مگاهرتز تقدیم علاقهمندان به حوزه علوم شناختی میشود.
برنامه ساعت بیست و چهار و یک دقیقه با هدف معرفی و آگاهی بخشی علوم شناختی در قالب نبردها، دیپلماسی و نهایتا جنگهای شناختی، رادیو گفتوگو هم در قالبهای صلح مبتنی بر علوم شناختی و هم در قالب فضای عمومی عملکرد در چارچوب علوم شناختی در بستر رسانه به روی آنتن رادیو گفت و گو رفته است. این میزگرد با استفاده از تکنیکهای علوم شناختی به گفتمان سازی بر مبنای تکنیکها و شگردهای رسانهای در حوزهی شناختی میپردازد.
بدون دیدگاه